ترمینولوژی حقوق - الف

(الف)

اباحه: چیزی به معنی اجازه تملک یا ارتکاب فعل یا معرف و اخذ چیزی است.

ابراء: چشم پوشی اختیاری بستانکار از طلب خود.

ابعد: دورتر، بعیدتر – بیگانه، خویش دور.

ابوت: پدری، پدرشدن.

اتلاف: از بین بردن مال دیگری کلاً یا بعضاً به طوریکه فعل منشأ اتلاف بوسیله خود فاعل، به هدف هدایت شده باشد.

اتلاف: در حقوق جزا یعنی تجاوز مادی به مال غیراست به صورت تخریب یا حرق یا تباه کردن.

اثاث البیت: اشیاء منقولی که مخصوص استعمال منزل است و یا جزء تجملات خانه می‌باشد.

اثبات: مرحلة علم به چیزی را مرحلة اثبات آن چیز نامند.

اثم: عملی که قانون آن را به قید مجازات منع کرده باشد. در اصطلاحات فعلی آن را جرم گویند.

اجاره: عقدی است که بموجب آن یک طرف منفعت عین یا نیروی کار خود را درازای اخذ اجرت معامله می‌کند.

اجاره‌بها: بمعنی مال الاجاره است. یعنی اجرت و عوض منافع مالی که بموجب عقد اجاره معین می‌شود.

اجاره معاطاتی: اجاره‌ای است که ایجاب و قبول آن غیرلفظی باشد.

اجاره نامچه: سند اجاره را گویند.

اجازه: اظهار رضایت شخصی که قانون رضای او را منشأ تأثیرعقد یا ایقاعی دانسته است که از دیگری صادر شده است.

اجتهاد: استخراج مسائل قضایی و شرعی از مأخذ و منابع آن مانند نص قانون و اجتماعی وعقل.

اجداد: هر یک از ابوین پدر مستوفی و ابوین مادر مستوفی تا هر جا که بالا رود عنوان جد را دارد.

اجرت: در عقد اجاره خدمات عوض اقتصادی خدمت را اجرت نامند.

اجرت المثل: اگر کسی از مال دیگری منتفع شود و عین مال باقی باشد و برای مدتی که منتفع شده بین طرفین مال الاجاره‌ای معین نشده باشد آنچه که بابت اجرت منافع استیفاء شده باید به صاحب مال مزبور بدهد اجرت المثل نامیده می‌شود.

اجماع: اتفاق و گرد‌آمدن

اجیر: کسیکه خدمت و کار خود را درعوض مزد معامله می‌کند.

اجل: گاه، هنگام، زمان و ... - نهایت مدت برای ادای قرض

احاله: خروج دادگاه از صلاحیت محلی برای رعایت پاره‌ای مصالح

احتکار: جمع‌آوری کالاهای بازرگانی به قصد و انتظار نایابی و کمیابی و فروش به قیمت گران.

احتیاط: اخذ شیوه‌ای که در آن حتی‌المقدور منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید.

احد شرکاء: یکی از شرکاء.

احضار: امر مرجع قضایی و یا مرجع صلاحیتدار دیگر به حضور مأمور در نزد او در موعد یا زمان معین.

احصائیه: علم و طرز علمی در شمارش پدیده‌ها و وقایع خارجی اعم از اجتماعی و مادی و اقتصادی و غیره.

احوال: مجموع اوصاف یک شخص که قانون مدنی آنها را موضوع آثار حقوقی برای آن شخص قرار داده است.

احوال مدنی: عبارت است از وضع قضایی اشخاص از نظر حقوق خصوصی.

احیاء: مقصود احیاء زمین‌های موات و مباح است و مقصود از آن کارهایی است که در نظرعرف،‌آباد کردن محسوب شود.

اخاذی: گرفتن وجه یا چیزی از دیگری به زور و تهدید.

اخذ به شفعه: اگر مال غیرمنقول قابل قسمتی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود را به ثالث بفروشد شریک حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند.

اخوال: دائیان، دایی ها، برادران مادر.

اختراع: ابداع محصول صنعتی تازه و نیز کشف وسیله تازه یا اعمال وسایل موجود بطریق نو برای تحصیل یک نتیجه یا محصول صنعتی یا فلاحتی را گویند.

اختلاس: برداشتن مال غیر از راه خدعه

اختلاف: عدم موافقت، با یکدیگر خلاف کردن، تنازع، شقاق.

اخطار: به معنی یاد‌آوری کردن و خاطر نشان نمودن است.

اخوه: در باب ارث شامل برادران و خواهران هر دو می‌باشد.

آداب و رسوم: در اصطلاحات حقوقی به یک سلسله مقررات که در عرف و عادت متداول بوده و در قوانین نوشته و مدون منعکس نشده باشد گفته می‌شود.

ادعا: مرادف دعوی است.

ادله اثبات دعوی: آنچه از مقررات نوشته یا معرفی که در مقام اثبات امری از امور در مراجع قضایی به کار رود

ادله‌ اربعه: در نزد عامه کتاب و سنت و قیاس و اجماع را گویند و در نزد خاصه کتاب و سنت و عقل و اجماع است.

اذن: اعلام رضای مالک یا رضای کسیکه قانون برای رضای از اثری قایل شده است برای انجام دادن یک عمل حقوقی اجماع است.

اراده: حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن.

اراضی موات: زمین های غیرآبادی که سابقه احیاء و بهره برداری ندارد و به صورت طبیعی باقی مانده است.

اراضی آیش: عناصر آن عبارتست از: الف ـ بالفعل مالک داشته باشد    ب ـ زمین مزروعی باشد ج ـ مالک برای مدت معلوم یا محدودی از کشت و زرع آن چشم پوشیده باشد.

ارث: دارائی متوفی بعد از کسر واجبات مالی و دیون و ثلث را ارث گویند. و مالیات بر ارث به آن تعلق می گیرد.

ارتداد: نوعی از فساد عقیده سیاسی است و آن عبارت است از خروج مسلمان از دین اسلام.

ارتشاء: اخذ وجه یا مال یا اخذ سند پرداخت وجه یا تسلیم مالی است از طرف مستخدم دولتی یا مملکتی یا بلدی برای انجام دادن یا ندادن امری.

ارتفاق: حقی است برای ملک شخصی در ملک دیگری

ارحام: جمع رحم یعنی خویشاوند. قرابت یا خویشاوندی رابطه دو انسان است که از ولادت به هم رسیده باشد.

ارش: کسری است که صورت آن تفاوت قیمت صحیح و معیب روز تقویم سال مورد معامله است و مخرج آن کسر، قیمت صحیح روز تقویم می‌باشد.

ازله: دور کردن، از بین بردن، تصرف، مهر برداشتن.

اساسنامه: مقررات یا قراردادی که برای طرز کار یک جمعیت مقرر و معین می‌شود.

استحقاق: سزاوار شدن، مطالبه حق، به معنی اهلیت دارا شدن حق.

استخلاف: عبارت است از اینکه شخص دیگری را برای بعد از فوت خود مالک قسمتی از دارای خود نماید.

استدلال: تمسک فکری است به چیزی که اندیشه را به چیز دیگر راهنمایی می‌کند.

استرداد: در لغت به معنی بازپس گرفتن است.

استرعاء: عبارت است از دعوت شاهد اصل از شاهد فرع مبنی بر اینکه، شهادت او را تحمل نماید.

استشهاد: دعوت به شهادت در ورقه عادی یا رسمی را گویند

استعداء: اقامه دعوی را گویند.

استعفا: عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی یا ملتی یا وابسته به دولت سمتی را دارا می‌باشد تقاضای ترک آن سمت را می‌نماید.

استعمال: در حقوق اداری اسلام به معنی استخدام به کار می‌رود.

استقراء: بررسی جزئیات مربوط به یک کل بمنظور استخراج قاعده کلی که مشترک بین آن جزئیات باشد

استنابه: عمل حقوقی که بموجب استنطاق: تحقیق از متهم راجع به مورد اتهام از طرف مأمور صلاحیتدار قضایی.

استیفاء: استفاده از کار یا مال دیگری با رضای او

استیمان: مطالبة مالی بعنوان امانت

استیناف: پژوهش

استیلا: چیره شدن بر چیزی یا کسی

استعاط: از بین بردن حقی به توسط صاحب حق

استمتاع: برخورداری جستن، بهره بر گرفتن، کام خواستن.

اسقاط: فرود آمدن، مانند اسقاط جنین که بیرون انداختن آن حمل است پیش از وقت طبیعی.

اسناد رسمی: اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک یا دفاتر اسناد رسمی یا نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنان و برابر مقررات قانونی تنظیم شده باشد.

اشاعه: اجتماع حقوق چند نفر بر مال معین

اشتراط: پیمان بستن، تعهد کردن در عقود یا ضمن عقود – در فقه به معنی التزام و تعهد کردن است.

اصله: یک درخت، یک نهال.

اصیل: در لغت به معنی نژاد – در حقوق یعنی ضدفضولی در عقود فضولی.

اصل انتقال حقوق: هر حقی قابل انتقال به غیر است جز آنچه قانون آن را غیرقابل انتقال بداند.

اضرار: زیان رسانیدن، ضرر زدن، گزند کردن.

اطلاق: در لغت رها کردن – در فقه و حقوق: اطلاق عبارت قانون یا سند و یا الفاظ عقود، عبارت از حالتی است که تصریح به عموم و شمول و یا به اختصاص (ضدشمول) نداشته باشد.

اظهارنامه: نوشته ای که مطابق مقررات قانونی تنظیم می شود و وسیله قانونی بیان مطلب است.

اعاده اعتبار: بازگشت تاجر ورشکسته به موجب حکم دادگاه به اعتبار بازرگانی خود.

اعاده حیثیت: بازگشت به اهلیتی که شخص به علتی آن را از دست داده است.

اعتراض: در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن است

اعراض: چشم پوشیدن مالک است از مال خود

اعیان: جمع کلمه عین است و عین به معنی مالی است که دارای جرم و ابعاد می‌باشد اعیان در مقابل منافع و حقوق استعمال می‌شود.

اعیانی: در مقابل عرصه استعمال می‌شود و عرصه به زمین مملوک گفته می‌شود و اعیانی، اموال غیر منقول موجود روی آن زمین را گویند.

افلاس: صفت مفلس است و به جهات ورشکستگی به کار می‌رود.

اقاله: بهم زدن عقد لازم است به تراضی یکدیگر آن را تفاسخ و تقایل نیز می‌نامند.

اقامه دعوی: طرح دعوی در مرجع صلاحیتدار مدنی یا کیفری یا اداری.

اقباض: تسلیم، تحویل، اصطلاحاً تحویل مورد معامله است به طرف عقد.

اقرار: عبارت است از اخبار بحقی بنفع غیر و به زیان خود.

اقرار معلق: اقرار اخبار است. اخبار معلق اصلاً اخبار نیست؛ پس چنین اقراری فاقد یکی از عناصر اقرار است و اصلاً عنوان اقرار ندارد.

اقران: برادران و خواهران امّی است.

اقرب: خویشاوندی که سایر خویشاوندان به متوفی نزدیک تر است.

اقرباء: خویشان و خویشاوندان اعم از نسبی و سببی و رضاعی و اعم از ابوینی و ابی و امی.

اقوال: جمع قول، گفته ها، گفتارها – سخن ها.

اقطاعات: جمع اقطاعه است و آن قطعه‌ای است از اراضی مواد که امام یا نایب او در اختیار کسی می‌گذارد که او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد.

اکراه: عملی است تهدیدآمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل حقوقی مورد نظر اکراه کننده

التزام: مترادف تعهد و تعهد کردن است.

الزام: در لغت به معنی اجبار است.

امانت: مال مورد ودیعه را گویند.

اماثل: نظیران، همانندان.

امارات: نشانه ها، دلالت، اشعار – اماره عبارت از اوضاع و احوالی است که به حکم قانون یا در نظر قاضی دلیل برامری شناخته می شود.

امتزاج: آمیخته شدن، آمیختگی – آمیزش.

امور حِسبی: اموری که دادگاه ها مکلف اند به آن امور اقدام نموده و تصمیمی اتخاذ کنند بدون اینکه رسیدگی به آنها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بین اشخاص و اقامه دعوی از طرف آنها باشد.

امّی: منسوب به ام، از یک مادر، در مقابل ابی.

اناث: زنان، مادگان.

انتزاع: کندن، برداشتن، درعلم اصول و فقه نوعی تجرید مفهوم است از خاستگاه آن.

اناطه: حالت توقف رسیدگی و اظهار نظر یک دادگاه بر ثبوت امر دیگری در دادگاه دیگر.

انتقال: ‌زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید.

انتفاع: نفع کردن، حقی است که به موجب آن شخص می تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند.

انتفاعات: جمع انتفاع – حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد، اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد.

انحلال: در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی.

انحصار وراثت: حصر وراثت، دعوایی است که به موجب آن وراث متوفی از دادگاه تقاضای صدور تصدیق به منحصر بودن وراثت به عدد و اشخاص معین و معلوم می نماید.

انفال: اموالی است که به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام می‌باشد.

انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند.

انکار: در اصطلاح آئین‌ دادرسی مدنی کسی که سندی علیه او ابراز شود و او مهر یا امضاء یا اثرانگشت منتسب به خود را نفی کند و آنها را از خود نداند این عمل را انکار گویند.

اهل: غیر محجور را اهل می‌گویند و در لغت به معنی شایسته آمده است.

اهلیت: صفت کسی است که دارای جنون، سفه،‌صغر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق نباشد.

ایجاب: واجب کردن، اعلام تعهد یا اعلام تملیک (عقد تملیکی)؛ مقابل قبول.

ایداع: نهادن مال نزد کسی به رسم ودیعه.

ایفاء: در مورد پرداخت دین به کار می‌رود.

ایقاع: عملی است تضایی و یکطرفی که به صرف قصد انشا،‌و رضای یکطرف منشأ اثر حقوقی شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد