ترمینولوژی حقوق - ح

(ح)

حاکمیت: قدرت سیاسی دولت که در دست حکومت می‌باشد.

حاجب: منع کننده، پرده دار – حایل، مانع ارث، وارثی که دیگری را از ارث محروم می کند.

حبس: نوعی از عقود احسان است.

حبس مطلق: در عقد حبس به معنی اعم. اگر حابس مدت معین نکند آن را حبس مطلق گویند.

حبّه: واحد وزن است، برابر دو جو متوسط از دهانه های جو.

حجب: حالت وارثی است که به واسطه بودن وارث دیگر از بردن ارث کلاً یا جزئاً محروم می شود.

حجر: در لغت به معنی بازداشت ، منع - نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق معین و نیز نداشتن صلاحیت برای اعمال حقی که شخص آنرا دارا شده است.

حرام مؤبد: ازدواج در عده غیر.

حرمان: بی بهره بودن          ، بی روزی ماندن – بی بهرگی، بی نصیبی.

حرمت: حرام بودن، آنچه که حفظ آن واجب بود. نهایت تعظیم و فروتنی در مقابل اوامر و نواهی است که موجب امتثال اوامر حق است. – آبرو، عزت، احترام.

حریّت: آزاد بودن یعنی برده نبودن – آزادی.

حصص: جمع حصه، بهره ها – برخه ها، پاره ها.

حصول: حاصل شدن، بدست آمدن، دست دادن، رسیدن.

حصه: سهم، نصیب، بهره.

حد: حد بمعنی مطلق مجازات است خواه مصرح در قانون جزا باشد یا باختیار قاضی بوده باشد.

حضانت: دایگی ، پرستاری ،در دامن خود پروراندن - عبارت است از نگهداری مادی و معنوی طفل به توسط کسانی که قانون مقرر داشته است.

حق ارتفاق: حقی است برای شخص در ملک دیگری بواسطه مالکیت در ملک معین.

حق التولیه: سهمی از منافع موقوفه که معمولاً واقف برای حق الزحمۀ متولی قرار می دهد ولو اینکه واقف و متولی یک نفر باشند.

حق العبور: یکی از نمونه های حق ارتفاق در ملک غیر است.

حق المجری: حق ارتفاقی است که به موجب آن مالکی از ملک یا املاک دیگران حق جریان دادن آب یا لوله گاز و نفت و یا فاضلاب داشته باشد.

حق انتفاع: حقی است که بموجب آن، شخص می‌تواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند.

حق سکنی: حق انتفاع هرگاه به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد آن را سکنی و حق سکنی نامند. – حق سکنی در عقد ازدواج عبارت است از تفویض اختیار تعیین محل سکونت به زوجه.

حق شفعه: هرگاه مال غیرمنقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک، حصه خود را به قصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند، شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند.

حق العملکاری: نوعی از وکالت است در امور تجاری

حقوق اساسی: رشته‌ای است از حقوق داخلی هر ملت که بحث می‌کند از شکل حکومت و سازمانهای دولتی.

حقوق ثابته: مرادف حقوق مکتسبه است. حقوقی که تحت شرایط قانونی بدست آمده است و آن شرایط قانونی عوض شده است و با این حال حقوق به اعتبار شرایط زمان حدوث آنها معتبر باید شناخته شود.

حقوق واجبۀ میت: حقوقی که بعهده میت است و تا آنها را از ترکه خارج نکنند ترکه را بعنوان ارث بین وارث نمی توان تقسیم کرد.

حمل: آنچه به دست یا دوش کشند، بردن چیزی از جایی به جایی. به موجودی گفته می شود که در رحم زن وجود پیدا می کند     و آغاز وجود آن از تاریخ انعقاد نطفه است و انتهای وجود آن ولادت است. در صدق حمل فرق نمی کند که از راه مواقعه حاصل شده باشد یا از طرق دیگر.

حیازت: در حقوق مدنی و فقه = تصرف و وضع ید یا مهیا کردن وسائل تصرف و استیلاء بر چیزی.

حیازت مباحات: یکی از اسباب تملک، تصرف در مال مباح (مانند شکار) است.

حواله: عقدی‌است که به موجب آن طلب شخصی از ذمه مدیون به ذمه شخص ثالثی منتقل می‌گردد.

نظرات 1 + ارسال نظر
marziyeh جمعه 8 دی 1391 ساعت 01:19 ب.ظ

salam mamnon az site khobeton

سلام
لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد